کد مطلب:313677 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:174

من هرگز بر مولای خود سبقت نمی گیرم
دانشمند محترم، شاعر اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام، جناب آقای محمدعلی مجاهدی «پروانه»، مرقوم داشته اند:

حدود بیست سال پیش در یك حادثه ی بسیار غیرعادی و استثنایی، قسمتی از لاله ی گوش چپ خود را از دست دادم، و در اثر شوكی كه به من وارد شده بود، ساعت ها بی هوش بودم. وقتی به خود آمدم خود را در یكی از اتاق های بیمارستان مهر تهران یافتم. پس از پرسش از چگونگی امر، مشخص شد كه در قم، قسمت جدا شده را دوخته و جهت تكمیل عملیات جراحی به صورت اورژانس، مرا به بیمارستان یاد شده منتقل كرده اند. فردای روزی كه در بیمارستان مهر بستری شده بودم، حضرت آیت الله آقای سید محمد حسینی خویی به اتفاق فرزند بزرگ خود آقا سید علی به عیادتم آمدند. این بزرگوار علاوه بر آنكه عالمی عامل و پرهیزگار هستند و با خاندان مجاهدی رابطه ی سببی



[ صفحه 510]



دارند (مساوی شوهر خواهر مرحوم علامه ی كبیر، آیت الله میرزا محمد مجاهدی تبریزی متوفی سال 1380 هجری قمری)، دارای فرزندانی متعهد و پاك و متدین هستند و آقای سید علی در میان فرزندان ایشان بهترینند. آن روز در سیمای این جوان معصوم، آشكارا می خواندم كه حرفها برای گفتن دارد ولی شرم حضور، مهر سكوت بر لبان او زده است. از پدر ایشان پرسیدم كه چرا امروز آقا سید علی دچار هیجان زدگی شده و در حیرت فرو رفته است؟ آقای خوئی در حالی كه بغض گلویش را گرفته بود، فرمود:

امروز صبح زود، وقتی آقا سید علی از خواب بیدار شد، هیجان بسیاری در چهره اش مشهور بود، و وقتی علت هیجان او را پرسیدم به شدت گریست و گفت: دیشب در خواب دیدم كه آقا شمس الدین (مساوی نامی كه در خانواده مرا با آن صدا می كنند) را در اطاق شماره ی فلان، طبقه ی دوم بیمارستان مهر بستری كرده اند و من در جلوی در اطاق ایستاده بودم تا اجازه ی ورود داده شود، در این اثنا دیدم دو سید بزرگوار كه آثار جلالت و بزرگی از سیمای آنان ساطع و بسیار نورانی بودند، برای عیادت آمدند. هنگامی كه به نزدیك اطاق رسیدند، دیدم یكی از آن دو بزرگوار به دیگری فرمود: شما جلوتر بروید، من هم به دنبال شما می آیم، ولی آن مرد بزرگوار نپذیرفت و فرمود كه من هرگز بر مولای خود سبقت نمی گیرم! در این هنگام آن مرد روحانی بزرگوار به دیگری فرمود: در این عمل، رازی است و آن این است كه كار ترمیم اعضای قطع شده با شما است و خداوند این شرافت را مختص شما قرار داده است! در این اثنا گویی پرده از جلوی چشمانم برداشته شد و یقین كردم كه در محضر حضرت اباعبدالله الحسین و حضرت ابوالفضل قمر بنی هاشم علیه السلام قرار دارم و عطر عجیبی شبیه به عطر یاس ولی بسیار خوشبوتر از آن به مشامم رسید. حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام در اطاق را باز كردند و آقا امام حسین علیه السلام هم به دنبال ایشان وارد اتاق شدند و من از شدت تأثر و اشتیاق از خواب پریدم.

آیت الله خوئی فرمودند: خواب آقا سید علی مرا به فكر انداخت و دانستم كه خطری متوجه شما گردیده است، زیرا آقا سید علی خیلی كم خواب می بیند ولی خواب های او حالت رؤیاهای صادقانه را دارد، لذا بلافاصله با قم تماس تلفنی گرفتم و متأسفانه خبر این حادثه و بستری شدن شما در بیمارستان مهر را به من دادند، ولی شماره ی اتاق را به من نگفتند. فورا با آقا سید علی راهی بیمارستان مهر شدم و بی آنكه



[ صفحه 511]



سراغ اتاق شما را از كسی بگیرم به راهنمایی آقا سید علی اتاق را شناسایی كردم و به عیادت شما آمدم و آقا سید علی در بیرون در اتاق به خاطر تأثر شدیدی كه دارد، نشسته و محلی را كه آن دو بزرگوار را در خواب مشاهده كرده است، می بوسد و می گوید: آقا شمس الدین شاعر اهل بیت علیهم السلام است و مورد عنایت این خاندان می باشد.

جناب مجاهدی، در پایان دو رباعی زیر را نیز، كه از سروده های خود ایشان است، تقدیم محضر فرزند رشید ام البنین علیه السلام كرده اند:



آن روز كه شط در تب و تاب آمده بود

وز سوز عطش در التهاب آمده بود



دیدند كه آن بحر كرم، مشك به دوش

تا بر لب شط رساند آب، آمده بود!



ای كعبه به داغ ماتمت نیلی پوش

وز تشنگیت فرات در جوش و خروش



جز تو، كه فرات رشحه ای از یم تست

دریا نشنیدم كه كشد مشك به دوش!